تاریخچه کوچینگ

تعداد بازدید : 1704
نویسنده خبر :
منبع :
23 1398 آذر

کوچینگ یک رشته جدید علمی نیست که به یکباره و ناگهانی به وجود آمده باشد. کوچینگ احتمالا به

 

اندازه برگزاری اولین مسابقه تیراندازی در عصر حجر قدمت داشته باشد. با این حال، در دهه اخیر بوده است

که واقعا می توان مفهوم کوچینگ را در زمینه تجارت و کسب و کار و خارج از محیط ورزشی یا گود مسابقات

دید. پیش از ابداع واژه کوچینگ، افراد فعال در این عرصه برای اشاره به خودشان از عناوینی نظیر مربی،

مشاور، راهنما و گاهی از واژه دستیار استفاده میکردند.

حوزه کوچینگ به مفهوم امروزی آن در اواسط سال 1980 میادی توسط توماس لئونارد در ایالاتمتحده آمریکا

ایجاد شد. چند کوچ حرفهای، درسال ICF ،1995 را به عنوان مؤسسهای غیرانتفاعی پایهگذاری کردند تا «کوچ‌های » همکار با پشتیبانی از یکدیگر این حرفه را توسعه دهند.

3 سال بعد در حالی که ICF توسط 70 نفر داوطلب متخصص حمایت می‌شد و علاقه‌مندی به این رشته بسیار

افزایش یافته بود، ICF با ایجاد فهرستی از صلاحیتهای اساسی و ضوابط اخلاقی‌ مرتبط، استانداردی را درزمینه 

کوچینگ به وجود آورد.

 

 

روانشناسی مثبتگرا، پایه و اساس مهارت کوچینگ

.

روانشناسی مثبت‌گرا را با مارتین سلیگمن می‌شناسند. او دانش روانشناسی را به دو حوزه اصلی تقسیم می‌کند:

1. بخش اول، زیرمجموعهای از روانشناسی است که برای شناخت و درمان بیماریهای ذهنی و روانی به کار

گرفته میشود و معمولاً با عنوان روانشناسی نابهنجاریها از آن نام برده میشود.

2. بخش دوم، مباحثی است که میکوشد به انسانهای سالم برای زندگی بهتر کمک کند. همان حوزهای

که مارتین سلیگمن برای ترویج و تثبیت آن تلاش کرده است و به سلیگمن بارها تأکید کرده است که روانشناسی طی دهههای اخیر، عمر خود را فقط به حوزه نخست اختصاص داده و حوزه دوم کمتر مورد توجه قرار گرفته است. او متوجه شد تمرکز عمده روانشناسی قرن بیستم روی نقاط ضعف، عیب‌ها، آسیب‌ها و ترمیم آسیب‌ها بوده است و از توجه به توانایی‌ها و نقاط قوت افراد برای رشد و کمال غفلت شده است. سلیگمن پیشنهاد کرده است که روانشناسی نباید خود را به دیدگاه آسیب شناسانه محدود کند، بلکه باید به نیمه مثبت انسان نیز توجه نماید و از تمام توانایی‌ها و نقاط قوت افراد برای ارتقای سلامت ذهنی انسان استفاده شود. این همان چیزی است که در کوچینگ بر آن تأکید می‌شود.نام روانشناسی مثبت‌گرا شناخته می‌شود.

مؤلفه های روانشناسی مثبتگرا

•شادمانی

•خوشبینی

•امیدواری

•بخشش

•قدرشناسی

•تابآوری

•خودکارآمدی

•استقامت

•رضایت

 

 

تعریف کوچینگ

فلسفه کوچینگ این است که ما انسان‌هایی کاردان، خلاق و با انرژی، با حکمت و توانا هستیم. ما می‌توانیم زندگی‌مان را سریع‌تر و آسان‌تر با یاری یک کوچ، بسازیم.

تعریف اول:

همکاری و مشارکت بین کوچ و مراجع که در طی آن، مراجع با استفاده از تفکر عمیق و خلاقیتخود، توانایی‌های شخصی و حرفه‌ای خود را افزایش می‌دهد.(ICF)

تعریف دوم:

فرآیند عملی کردن توانایی‌های بالقوه مراجع و همچنین تسهیل‌گری جهت وصل کردن اهداف و علایق درونی به اقدام‌های بیرونی در جهت رسیدن به هدف.(Ipec)

تعریف سوم:

آشکار ساختنِ پتانسیلِ اشخاص برای به حداکثر رساندنِ عملکرد آنها؛ یعنی کمک کردن به یادگیری آنها بجای یاد دادن به آنها 

(جان وایتمور ، 2003 ).

 

 

تعریف چهارم:

هنرِ تسهیلِ عملکرد، یادگیری و رشد (داوندی ، 2003 ).

 

 

تعریف پنجم:

کوچینگ به‌طور مستقیم با ارتقای عملکرد و رشد مهارت‌ها از طریق نوعی راهنمایی یا آموزش ارتباط دارد.

(پارسول ، 1995 ).

 

 

تعریف ششم:

یک فرآیندِ مشارکتی، متمرکز بر راهحل، مبتنی بر نتیجه و سیستماتیک که در آن کوچ به تسهیلِ بهبود عملکرد کاری، تجربه‌ی زندگی، یادگیریِ خودمحور و رشدِ شخصی مراجع می‌پردازد(گرانت ، 1999 ).

 

 

تعریف هفتم:

کوچینگ به معنای توسعه بخشیدن به مهارت‌ها و دانشِ شخص در راستای بهبودِ عملکردِ شغلی اوست و به طور امیدوارانه منجر به دستیابی به اهداف سازمانی می‌شود. کوچینگ، عملکردِ قوی و رشد کاری را مورد هدف قرار میدهد و البته ممکن است بر روی زندگی خصوصیِ شخص نیز اثر بگذارد .

 

 

تعریف هشتم:

مهارتها و شیوههای روانشناختی که در یک رابطهی یکبهیک به کار بسته میشوند تا به شخص کمک کنند تا فرد مدیر یا رهبر مؤثرتری باشد. این مهارت‌ها عموماً در ارتباط با مشکلاتِ خاصِ کنونی و مرتبط با کار، استفاده می‌شوند؛ به شکلی که مراجع بتواند این مهارتها را با مجموعه ترفندهای مدیریتیِ خود درآمیزد (پلتییر ، 2010 ).

 

 

تعریف نهم:

کواَکتیو کوچینگ ارتباطِ مستحکمی است که برای به پیش بردن و ارتقای فرآیندِ مادامالعمرِ یادگیری،ثمربخشی و کامیابیِ انسان طراحی شده است (وایت ورس ، 2007 ).

 

 

تعریف دهم:

کوچینگ عبارت است از قادر ساختنِ افراد برای اخذِ تصمیماتِ آگاهانه و توانمندسازیِ آنها برای رهبری کردنِ زندگی خود .

(وایز ، 2010 ).

 

تفاوت کوچینگ با مشاور متخصص:

مشاور فردی است که درزمینه خاصی تخصص دارد و معمولاً مراجعین برای دریافت پیشنهاد و یا راهکار به ایشان مراجعه می‌کنند. مشاورها غالباً درزمینه تخصصی خود کار می‌کنند و پس از حل یک مشکل خاص،صحنه را ترک می‌گویند؛ اما در کوچینگ به روش جامع‌تری به مسائل پرداخته می‌شود. در فرایند کوچینگ لزومی ندارد که کوچ در حرفه مراجع تخصص داشته باشد، بلکه یک کوچ با به کار گرفتن دانش و جواب‌های خود مراجع، سؤالاتی را مطرح می‌کند و به مراجع کمک می‌کند که خود جوابها را پیدا کند و ارزش‌های موردنظر خود را روشن سازد. در چنین فرایندی، یک کوچ با کمک مراجع، وضعیت را بررسی می‌کند و یک نقشه اجرایی تهیه و با او در پیدا کردن راه‌حل مساله تشریک مساعی می‌کند.

 

تفاوت کوچینگ با درمانگر:

زمینه کار یک درمانگر معالجه یک فرد ناتوان است، حال‌آنکه یک کوچ در زمینه شکوفاسازی توانمندی‌های یک فرد توانا فعالیت خود را آغاز می‌کند. اساساً یک کوچ با افرادی کار میکند که در سامت روانی به سرمی‌برند و به آنان یاری می‌رساند که به سطح فوقالعاده‌ای ارتقا یابند.

 

 

تفاوت کوچینگ با منتور یا ارشادگر:

ارشادگر فردی است که در زمین های خاص تجربه کسب کرده است و معمولاً همچون ریش سفید دانش و عقل خود را به مراجع منتقل می کند. مراجعین معمولاً چون احترام خاصی برای ارشادگر قائلند، از او راهنمایی و نصیحت خواسته و به حرفهای او عمل می کنند درحالی که کوچینگ، فرایندی است که در آن راهنمایی ونصیحت جایگاهی ندارد. حتی اگر کوچ در زمینه موضوع مراجع تجربه مشابهی داشته باشد، نباید از آن در طول جلسه استفاده نماید.

 

 

 

اهمیت کوچینگ:

کوچینگ نوعی رابطه حمایتی و تشویقی است که کوچ متعهد به موفقیت طرف مقابل است و زمینه‌ای را فراهم می کند تا وی بتواند مشکلات خود را حل کند، به پیش برود و به نتایج چشمگیری نائل شود. کوچینگ رهیافتی عملگراست که برمراجع و اهداف او تمرکز می‌کند. کوچ به طرف مقابل کمک می‌کند تا ضمن تعریف و مشخص ساختن اهداف خود، برای دستیابی به آ نها تشویق شود و تأثیر فوری آن را در زندگی خود احساس کند. کوچ راهنمایی‌ها و فعالیت‌های موردنیاز برای توسعه مهارت‌ها و قابلیت‌ها‌ی فردی اشخاص را به بهترین شیوه در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد. این شیوه به مشتری امکان می‌دهد تا چشم‌اندازهای پیچیده را درک کند و با مشکلات، باورها و نگرش‌های منفی پیش رو کنار بیاید.

در اقتصاد پرتلاطم و پیچیده امروز، تنها راه حل حفظ و ارتقای جایگاه کسب و کارتان در بازار، سرمایه‌گذاری بر روی آینده کسب و کارتان می‌باشد. هنگامی که شرایط اقتصادی پیچیده شود، کسب و کارهایی که بر روی آینده خود سرمایه‌گذاری کرده‌اند، با سرعت بیشتری رشد می‌کنند و سهم بیشتری از بازار را تصاحب می کنند.

بهره مندی از یک کوچ کسب و کار بخصوص در شرایط مالی نامناسب ممکن است هزینه اضافی و ولخرجی به نظر بیاید، اما کوچِ کسب و کار در رسیدن سریع تر به موفقیت از طریق توسعه نقاط قوت و ارتقای مزیت‌های رقابتی شما در بازار، شما یاری می‌رساند.

 

 

در سال 2014 ، در طی یک مطالعه جهانی بر روی مراجعین کوچینگ از طرف فدراسیون جهانی کوچینگ، این نتایج

در خصوص افرادی که کوچ شده‌اند به دست آمد:

80 %اعتماد به‌نفس خود را افزایش یافته دیده‌اند؛

%73 روابطشان را بهبودیافته دیده‌اند؛

%70 عملکرد کاری شان را بهبودیافته دیده‌اند؛

%61 مدیریت کسب وکارشان را بهبودیافته دیده‌اند؛

%57 مدیریت زمانشان را بهبودیافته دیده‌اند؛

%51 عملکرد تیمی شان را بهبودیافته دیده‌اند؛

و از کسانی که مورد تحقیق قرار گرفته‌اند، 99 % عنوان کرده‌اند که: تقریباً یا به‌طور کامل از تجربه کوچ شدن

راضی‌اند و 96 % گفته‌اند که دوباره این کار را انجام می‌دهند ( 2016 ،ICA.)

 

 

کوچینگ در سازمان ها

روند جالبی که ممکن است از آن اطاع داشته یا نداشته باشید، این است که تعداد زیادی از سازمان‌ها وشرکت‌های بسیار موفق، شروع به بهره‌گیری از برنامه‌های کوچینگ جهت بالا بردن امتیاز و رشد سازمانی خود نموده و یا قبلا اقدام به استفاده از برنامه‌های کوچینگ کرده اند.

این سازمان‌ها، مزایای بلندمدت پشتیبانی و رشد مهمترین منابع‌شان -که همان نیروی انسانی‌شان هستند- را می‌دانند. اکنون کارکنانی که دارای عملکرد عالی هستند و نیز رهبران در حال ظهور و مدیران رده متوسط به بررسی کوچینگ انفرادی، تشویق و ترغیب می‌شوند. این امر به نوبه خود منجر به موفقیت سازمانی می‌شود و احساسات واقعی، احترام، انگیزه و ارزش ایجاد می‌کند.

یکی از خوانندگان مجله فرچون در آمریکا می گفت: «با اصرار کارفرمای خود درحالی‌که فریاد می‌زدم و پای خود را به زمین می‌کوبیدم وارد تجربه کوچینگ شدم؛ اما پس از آن، چشمانم به طرز عجیبی باز شدند. دیگر وارد جزئیات سخت و ترسناک عادتهای بدِ مدیریتی که بدون اندیشیدن در طول دوره 14 ساله کاریم پیدا کرده بودم، نمی شوم؛ اما اعتراف می‌کنم طی 12 هفته دوره فشرده کوچینگ، اخیراً 3 بار ارتقای مقام اداری پیدا کرده ام.

 

 

ضرورت های کوچینگ:

افزایش پیچیدگی‌های محیطی و درنتیجه افزایش مسائل و چالش‌های کاری؛ کفایت نکردن قابلیت‌های ثابت افراد در رویارویی با محیط دینامیک و متنوع؛ گسترش بخش خدماتی در کسب و کارها و ایجاد شرایط کاری متنوع با توجه به ویژگی های این حوزه و اهمیت

توجه به افزایش مستمر کیفیت فرایندها؛ نیاز به بهره‌گیری فوری از یادگیری حاصله از تجارب محیط کار برای دستیابی به عملکرد مطلوب؛ افزایش اهمیت مدیریت دانش و انتقال دانش ضمنی به کارکنان در طی فرایندهای کاری؛ قوی شدن گرایش کارکنان به رشد و پرورش قابلیت‌های خود در مسیر شغلی مطلوب‌شان و نیاز به روش‌های متنوع در افزایش دانش و مهارت‌های شغل.

حوزه عمل کوچینگ:

حوزه عمل کوچینگ بسیار گسترده است و از رشت ههای مختلف ورزشی گرفته تا طیف وسیعی از صنایع و حرفه های بخش خصوصی و عمومی را در بر می گیرد. عوامل اجرایی شرک تها و سازما نها، مدیران، کارشناسان،

کارآفرینان گروه های مختلف شغلی، دانشجویان و فارغ التحصیان م یتوانند از طریق گذراندن دور ههای کوچینگ

و دریافت آموز شهای لازم به را هح لهای مداومی در زمین ههای فردی، شغلی، رهبری، مدیریتی و چالش های

سازمانی دست پیدا کنند. ب هطورکلی، افراد برای موفقیت در عرص ههای زیر از خدمات و راهنمایی های کوچ

بهره می گیرند:

حوز ههای اجرایی، رهبری و مدیریت کارآمد؛

تصمی مگیری درست و مؤثر؛

مدیریت تغییر و تحول شرکت؛

رشد حرف های و توسعه مهارت؛

افزایش درآمد از طریق فروش و بازاریابی کارآمد؛

حفظ کارمندان؛

ارتباطات مؤثر و کارآمدی شغلی.

 



مقالات مرتبط



نظراتـــــــــ